hamsaz

هنر,احساس,شعر,موسیقی,زبان,متن.جهانی به جنس انسانیت.


بنی آدم

معلم نام دانش آموزی را صدا زد ، دانش آموز از جا بلند شد و طبق رسم همیشگی  پای تخته ایستاد.

معلم گفت "شعر بنی آدم را بخوان"

دانش آموز شروع کرد:

بنی آدم اعضای یک دیگرند          که در آفرینش  ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار        دگر عضو ها را نماند قرار

به اینجا که رسید دانش آموز دیگر نتوانست ادامه شعر را بخواند، مکثی کرد و چشمش را به زمین دوخت  و با نگرانی ساکت ماند
طوری که کاملا مشخص بود، ادامه ی شعر را از بر نکرده.

معلم نگاهی به دانش آموز  و گفت  :یعنی چه؟ این شعر ساده را هم نتوانستی حفظ کنی؟

دانش آموز که خاموش مانده بود دوباره لب به سخن گشود، گویی سد مقاومتش در هم شکست و سفره دل را پیش معلم اینگونه باز کرد:

"آخه مشكل داشتم ،مادرم مريضه و گوشه ي خانه افتاده ،پدرم سخت كار ميكنه اما مخارج درمان بالاست، من بايد كارهاي خانه را انجام بدهم

و هواي خواهر برادرهايم را هم داشته باشم "

معلم گفت :ببخشید فقط همین؟!مشکل داری که داری ،باید شعر را حفظ می کردی،مشکلات تو به من ربطی نداره!

در این لحظه یکی از دانش آموزان گفت:

تو کز محنت دیگران بی غمی       نشاید که نامت نهند آدمی

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:معلم,سعدی,بنی آدم,داستان کوتاه ,آفرینش,درد,, | موضوع: <-PostCategory-> |